سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

بدون عنوان

دخملي من    عسلم دلبرم   نازدار دخترم    مامانكم ياد نازدادن سروشا افتادم كه ميگه : مااادرم  پدر   دخترك دو ساله من از همه چي ( خوراكي) دوتا ميخواد . يه چيزي كه بهش ميديم حتي نون ميگه : يكي ديده (يكي ديگه) . من و باباش متولد خرداديم ايشون دوتا دوتا ميخواد ! تازگي غير از چند تا كتاب مي مي ني كه براش خريديم به هيچ كتاب ديگه اي نگاه نميندازه . دائم هم آمارشونو ميگيره . كتاب كبريت كجاس ؟ كتاب شيريني ؟  گاهي فقط ميگه شيريني ؟ با خودم ميگم ما كه شيريني خورش نكرديم چي ميخواد اين بچه ؟! بعد ميفهمم كتاب شيريني مي مي ني رو ميخواد . از كاراي روتين روزانش : خوندن كت...
26 بهمن 1392

بدون عنوان

يه چند باريه كه سروشا وسايل رو كنسول اتاق خواب رو مياره تو هال رو زمين ميچينه در واقع چيدمان ميكنه بعد از دور با يه لذتي و با يه لبخندي نگاه ميكنه . معلومه از هنر ديزاين ش راضيه   ديشب سروشا خواب بد ديده بود بيدار شده بود هي گريه ميكرد اميم ميخواست بغلش كنه ارومش كنه اجازه نميداد اصلا نميزاشت بهش دست بزنيم . يه كم بعد چند بار گفت كاميون . عزيزم خواب كاميون ديده بود شايد مثل من از ماشيناي بزرگ ميترسه . نزديك من خوابيد ميگفت دستتو بزار پشت . عزيزم منم دستمو گذاشتم پشتش حالا سر جايي كه بايد دستمو بزارم كلي با من چونه ميزد بالاخره بعد كلي جابجا كردن دستم رو پشتش راضي شد و تونستم بهس حس ارامش بدم تا بخوابه . ...
14 بهمن 1392

آخر هفته

   تولد محمد هفته پيش بود شام رفتيم رستوران كوهستان . خوشبختانه محيطش گرچه باز و بزرگ بود ولي گرم بود . رو يه تخت بزرگ نشستيم . از اونجايي كه سروشا رو در جريان قرار داده بوديم كه قراره كباب بخوريم تند تند سراغ كباب رو ازمون ميگرفت . دخترمعاشق كبابه . در بدو ورود هم يه ني ني كشف كرده بود براي همين اصرار كه برم پيش ني ني منم بردمش . تا بردمش از مامان نيني پرسيد : اسمش چيه ؟  . خلاصه اين بچه رو كه اسمش محمد صالح بود با يه ولعي نگاه ميكرد كه نگو . بچم پلك هم نميزد . يه قسمتهايي هم دراز كشيده بود دستاشم گذاشته بود زير چونه و تلويزيون ، ببخشيد ني ني نگاه ميكرد . اون شب شام مفصلي هم خورد و گذاشت مامان و بابا هم راحت! ش...
14 بهمن 1392

بهمن هم شروع شد

  صداش ميكنيم : سروشا جواب ميده :  بله             يا   الان ميام قربون اون جواب دادنت دختر مودبم     تازگي از عبارت " فكر ميكنم " خييلي استفاده ميكنه . جاي استفاده ش رو هم خوب ميدونه . - ميگم سروشا اينجا چي ريخته ؟ ميگه : فكر كنم شير ريخته - ميگه صداي چيه ؟ ( اين مورد هنوز از سرش نيفتاده  به صدا حتي صداهاي بيرون حساسه) ميگم نميدوم خودش ميگه: سگه  فكر كنم   از بازيايي كه براش زياد وقت ميزاره : خاله بازي از نوع بغل كردن عروسكاش خوابوندنشون ناز دادن عوض كردن پوشك غذا دادن و ... با...
6 بهمن 1392
1